اپیزود دهم

کی گفته ما درستیم؟

شاید نسل جدید درست‌ترن!

هرجا می‌شینیم می‌شنویم: «نسل جدید تنبله»، «وفاداری ندارن»، «از این شاخه به اون شاخه می‌پرن»… اما واقعاً کی گفته ما درست بودیم؟ شاید نسل Z و آلفا دارن طبق شرایط امروز درست‌تر بازی می‌کنن و ما هنوز با مترِ دنیای ۲۰ سال پیش قضاوت می‌کنیم.

(مشاهده از یوتیوب با VPN روشن)

(اگه VPN نداری، می‌تونی از اینجا گوش کنی)

کی گفته ما درستیم؟ شاید نسل جدید درست‌ترن!

سلام، من حامد هستم. اینجا توی مجموعه پادکست‌های «سطر ۳» من روایتگر علم و فلسفه‌م. کاری که کنار هم انجام می‌دیم رو بهش میگن پاپ‌ساینس: یعنی اخبار، ایده‌ها و تحولات علمی و فلسفی رو به زبان ساده و قابل‌فهم تعریف می‌کنیم، و کنار هم بهشون فکر کنیم. علم و تغییرات بزرگ دنیا رو از دل متن‌های خشک دانشگاهی درمیاریم و به گفت‌وگویی تبدیل میکنم که همه بتونیم باهاش ارتباط بگیریم.

و اگه آماده‌ین بریم سراغ موضوع پادکست امروز که خیلی برای خودم جذابه. قراره توی این پادکست با هم به یه سوال ساده پاسخ بدیم: کی گفته ما و افراد هم‌نسل ما درست بودیم؟ شاید حق با نسل جدیده.

هرجا میشینیم می‌شنویم: «نسل جدید تنبلن»، «وفاداری ندارن»، «از این شاخه به اون شاخه می‌پرن»، «باید آیپد و گوشی رو ازشون بگیریم تا مثل ما بزرگ شن»…

خب، شاید داستان برعکس باشه: شاید اونا دارن طبق روح زمانه درست بازی می‌کنن و ما داریم با قوانینِ یه بازی قدیمی قضاوتشون می‌کنیم.

2

یه الگوی قدیمی همیشه توی تاریخ بوده: هر نسلِ قدیمی‌تر، نسل بعدی رو می‌کوبه. از زمان سقراط تا همین امروز. به این میگن وحشت اخلاقی؛ وقتی تکنولوژی یا رفتار جدید میاد، خیال می‌کنیم آخرالزمان نزدیکه.

چرا؟ چون تعصب وضعیت موجود داریم: هرچی باهاش بزرگ شدیم «طبیعی» و «درست» حس میشه؛ چیزای تازه هم، «خطرناک» و «غلط». انگار چون بهشون عادت داریم هیچوقت از خودمون نمیپرسیم اینا چرا اصلا هستن... ریشه‌شون چیه و آیا الان هم به درد میخورن یا نه. فقط چون تغییر قراره اتفاق بیافته، اونها رو خطرناک و اشتباه میدونیم. وقتی خط و نوشتن اختراع شد، خیلی از فلاسفه‌ی اون زمان مثل سقراط می‌گفتن این چیز خطرناکیه. می‌گفتن حافظه‌ی آدم‌ها ضعیف میشه، مردم دیگه زحمت فکر کردن رو به خودشون نمی‌دن. تصور کن، چیزی که امروز برای ما عادی‌ترین بخش زندگیه، روزی «تهدید تمدن» حساب می‌شد. واقعیت اما چی شد؟ خط و نوشتن نه تنها حافظه رو نابود نکرد، بلکه حافظه‌ی جمعی بشر رو چند هزار برابر قوی‌تر کرد.

چند تا مثال دیگه هم بزنم.

  • مثل اومدن خط و نوشتن، که گفتن حافظه مردم ضعیف میشه،
  • با اومدن رادیو و تلویزیون، گفتن بنیان خانواده نابود میشه.
  • با اومدن اینترنت، گفتن جامعه فرو می‌پاشه.
  • با اومدن ماهواره، گفتن تهاجم فرهنگی اتفاق میافته.
    واقعیت اما اینه: همه اینها ترکیبی از فرصت و ریسک هستن. نه بهشت شد، نه جهنم. اما سطح زندگی، بهداشت، آموزش، امید به زندگی و هزاران چیز دیگه به شکل میانگین بهتر شد، در حالی که بله، فاجعه‌ها و سوءاستفاده‌هایی هم کنارشون بود.

یه مثال جالب دیگه هم یادم اومد، دهه‌ی ۹۰ میلادی، موجی از رسانه‌ها و سیاستمدارها اومدن و گفتن که «بازی‌های ویدیویی بچه‌ها رو خشن و بی‌تحرک می‌کنه». گزارش‌های ترسناک پخش می‌کردن از جوان‌هایی که وقتشون رو پای پلی‌استیشن تلف می‌کردن. اما امروز همون بچه‌ها، بزرگ‌ترین صنعت سرگرمی دنیا رو ساختن. همین صنعت باعث جهش در طراحی سه‌بعدی، داستان‌گویی تعاملی، و حتی شبیه‌سازی‌های پزشکی و آموزشی شد. چیزی که روزی «تهدید نسل» بود، امروز «صنعت مادر»ه. حتی جالبه که الان خیلی از بچه‌ها هم باهاش زبان انگلیسی یا مهارت‌های دیگه یاد میگیرن.

پس وقتی می‌شنویم «نسل جدید درست نیست»، قبل از قضاوت، این سوال رو از خودمون بپرسیم:

آیا داریم با مترِ دنیای ۲۰ ۳۰ سال پیش اندازه می‌گیریم؟ یا این رفتارها پاسخ منطقی به شرایطه جدیده؟

3

برای اینکه این مسئله رو بهتر درک کنیم، چند تا مثال با هم بررسی کنیم. اول یه سوال ازتون بپرسم: از نظر شما، کار خوب یعنی چی؟

اگه هم نسل من یا نسل‌های قبلی من باشین احتمالا میگین کار خوب یعنی: ساعت کاری منظم، یه حقوق امن، محل کار ثابت، وفاداری طولانی، و سلسله‌مراتب و قواعد روشن.

پدرهای ما یه روزی افتخار می‌کردن و می‌گفتن «۳۰ سال توی فلان اداره یا فلان بانک کار کردم.» اون موقع واقعا ارزش داشت. اما امروز چی؟ اگه کسی هر سال شغل عوض می‌کنه، به چشم «بی‌وفا» یا «بی‌برنامه» دیده میشه. درحالی‌که واقعیت اینه: اون آدم داره پورتفولیوی مهارتی می‌سازه. من فکر کنم معیارها داره عوض میشه. کار خوب امروز این مدلیه: کاری که انعطاف‌پذیری داشته باشه، بهشون معنای زندگی بده، دائما چیز جدید یاد بگیرن، باهاش سلامت روان داشته باشن و لازم نباشه چالش‌های الکی روزانه رو تحمل کنن، و اختیار زمان و مکان کار باهاشون باشه.

برای نسل Zو آلفا مرز داشتن بین کار و زندگی، اسمش «بی‌تعهدی» نیست؛ بهش میگن «بهداشتِ روانی» یا «طراحیِ آگاهانه‌ی زندگی». چیزی که ما دیر فهمیدیم. برای همین برای نسل امروزی مهمه که مثلا اگه ساعت کاری تموم شد، نه کسی باهاش تماس بگیره، نه لازم باشه جواب رییسش رو بده و نه به کار فکر کنه. کار برای ساعت کاره!

یا مثلا کسی که هر سال و یا هر چند ماه یه بار محل کارش رو عوض می‌کنه، شاید داره «سبد مهارت» می‌سازه: یه ذره دانش دیتا، یه ذره دانش محصول، یه ذره مارکتینگ، بعد میره سراغ یه چیزی که به AI و هوش مصنوعی ربط داره. این آدم، اگه مسیر رو درست و آگاهانه بره، تا ۱۰ سال دیگه شاید انعطاف‌پذیرترین «ژنرال» بازار کار بشه...

4

میخوام روی یه موضوع دیگه تمرکز کنم که میدونم خیلی حساسه: مدرسه.

مدرسه و دانشگاه چیزی شبیه یه تکنولوژی اجتماعیه که برای نیازهای یه دوره‌ی خاص طراحی شده: صنعت، کارخانه، ساعت زنگ‌دار، صف. اینا یعنی «بد»ه؟ نه. برای زمان خودش عالی بود. مدرسه‌ی مدرن به شکلی که امروز داریم، برای نیازهای قرن ۱۹ و ۲۰ طراحی شد؛ و روشنه که امروز باید باز طراحی بشه. امروز دنیای کار پروژه‌ای، تیم‌های بین‌قاره‌ای، و مهارت‌های ترکیبی می‌خواد. طبیعی نیست انتظار داشته باشیم همون قالبِ قدیمی، توی شرایط فعلی نتیجه درست بسازه.

مدرسه‌ای که امروز می‌شناسیم، محصول قرن ۱۹ و انقلاب صنعتی بود؛ یعنی دقیقا شبیه به اون طراحی شده بود: ساعت مشخص مثل ساعت کاری مورد نیاز برای کارخانه‌های صنعتی، زنگ تفریح مثل سوت استراحت در کارخانه، نیمکت‌های ردیفی و صف، مثل خط تولید و نظم تولید. اون موقع بهترین طراحی ممکن بود. ولی امروز ما همچنان داریم همون اپ قدیمی رو روی سخت‌افزار جدید اجرا می‌کنیم. نتیجه‌اش هم معلومه: باگ، کرش، نارضایتی. نسل Z نمی‌گه «مدرسه و دانشگاه به‌درد نمی‌خوره»؛ داره میگه «این ورژن دیگه جواب نمی‌ده.» همون‌طور که از ویندوز ۹۵ نمی‌تونی انتظار داشته باشی اپلیکیشن‌های ۲۰۲۵ رو اجرا کنه.

کرونا یه ‌تست بود: آنلاین، حضوری، یا نیمه‌حضوری. آموزش شتاب‌زده‌ی آنلاین خیلی جاها افت یادگیری رو ایجاد کرد؛ به ویژه توی ریاضی و برای افراد کم‌برخوردار. ولی شواهد بعد از کرونا میگه وقتی طراحی و پشتیبانی درست باشه، آنلاین و یا ترکیب آنلاین و حضوری میتونه کاملا رقابتی باشه. پس دعوا سر حضوری و آنلاین نیست: دعوا سر کیفیت طراحیه. کلاس آنلاینِ خوب می‌تونه عالی باشه؛ حضوریِ بد می‌تونه فاجعه باشه. حتی بعضی‌ها چندین ماه و یا حتی یک سال مدرسه نرفتن. آیا اتفاق خاصی افتاد؟ من خیلی از آشناهای خودم رو می‌شناسم که کلاس اول دبستانشون کرونا شد. چند ماه که تعطیل بود. کم کم آنلاین شد و اصلا با اون وضعیت کلاس آنلاین بدون وب کم و تجهیزات، اصلا درس نمی‌خوندن، سال‌های بعدش به خاطر آلودگی نصف سال تعطیل و آنلاین بودن و اخیرا هم به خاطر بی‌برقی. ولی برام عجیبه که همه چیز رو بلده. خیلی‌ از نسل‌های جدید با یوتیوب و اینترنت درس‌هایی که میخواستن خوندن. البته این که مشخصه، اجتماع و کنار هم بودن برای رشد بچه‌ها مهمه؛ اما اجتماع فقط «کلاس ۳۰ نفره» نیست. می‌تونه باشگاه، تیم رباتیک، گروه تئاتر، تیم ورزشی و یا حتی گروههای بازی باشن.

می‌دونین چی میخوام بگم: زمانِ بازطراحیه؛ نه تقدیسِ قالب‌های قدیمی، و نه تغییر کورکورانه مدهای جدید. البته منظور از بازطراحی این نیست که فقط اسم دوره‌ها یا تعداد سالهاشون عوض بشه. توی ایران هر دولت و هر وزیر جدید که میاد اسم‌ها عوض میشن. نظام قدیم و جدید می‌شه، دبیرستان میشه پیش‌دانشگاهی، راهنمایی رو بردارن، به جای کلاس نهم و دهم میذارن، بعد دوباره میشه دبیرستان ۱ و دبیرستان ۲. اینها فقط تغییر اسمه. منظورم از بازطراحی، نگاه کردن دوباره به مدرسه و دانشگاه و طراحی دوباره اونها براساس نیازهای موجوده.

«اصل» اینه: کودک، کنجکاوی، همکاری و حل‌مسئله رو باید زندگی کنه.

5

یه مثال دیگه: من از خیلی از پدر و مادرها شنیدم باید آیپد و گوشی رو از بچه ها بگیریم تا مثل ما بزرگ بشن.
سوال من اینه: چرا باید مثل ما بزرگ بشن؟ سوادِ امروز فقط «خوندن/نوشتن» نیست؛ سواد رسانه‌ای، داده‌ای، الگوریتمی، همکاریِ آنلاین هم هست.

بله، اعتیاد و حواس‌پرتی واقعی‌ان. ممکنه مشکلات فیزیکی مثل مشکل چشم و روانی برای کودکان داشته باشه. ولی نسخه‌ی «بگیر و ببند» تو دنیایی که «کار و یادگیری دیجیتال» قانونه، بیشتر شبیه جنگ با هواست یعنی جنگ با چیزی که همه جا هست و قابل حذف کردن نیست. درست مثل این که بخوای جلوی نفس‌کشیدن رو بگیری.

اینترنت، موبایل و آیپد الان بخشی از بستر زندگی روزمره‌ان؛ همون‌طور که هوا همه‌جا هست. پس نسخه‌ی «از ریشه حذفش کن» عملاً غیرممکنه یا خیلی غیرواقع‌بینانه‌ست. پدر و مادر میگن بچه باید مثل ما بزرگ بشه. نمیدونم چرا فکر می‌کنن بزرگ شدن ما الان توی شرایط امروز، درسته. ما هم از تکنولوژی‌های زمان خودمون استفاده می‌کردیم. شما بچه بودین چند ساعت تلویزیون می‌دیدین؟ تازه با اون تلویزیون‌ها که تکنولوژی‌شون برای چشم مضر بود و خانم مجری که مدام میگفت برید عقب‌تر. و یا کلا آیا برنامه‌های درستی دیدیم؟‌ خیلی از برنامه‌ها بهمون آسیب روحی و روانی زدن و شاید هنوزم ترومای اونها رو داشته باشیم. امروزم بچه‌ها دارن همون کار رو می‌کنن فقط با تکنولوژی زمانه خودشون. به‌جاش باید مرز بذاری و مدیریت کنی - به جای اینکه جلوی نفس‌کشیدن رو بگیری، ماسک بزن. شاید بد نباشه، الان کسایی که کارشون روانشناسی کودک یا آموزشه بیان و راهکارهای میانی ارائه بدن. مثلا:

  • طراحی مرزهای سالم کنن: منطقه‌ی بدون موبایل توی خونه و مدرسه بذارن، ساعت‌هایی از روز رو مشخص کنن که کودک فقط تمرکز کنه، و یا برای خاموش کردن نوتیفیکشن قانون بذارن.
  • به بچه‌ها آگاهی بدیم: کودک باید بلد بشه ترسیم کنه «چرا الان می‌خوام اسکرول کنم؟». باور کنید از تنبیه مؤثرتره.
  • و استفاده درست از این ابزارها رو بهشون یاد بدیم: آیپد فقط سرگرمی نیست؛ ادیت ویدئو، طراحی، کدنویسی، موسیقی، نوشتن. فقط کافیه اینها رو بهشون آموزش بدیم تا از یک مصرف‌کننده صرف به یک خالق تبدیل بشن.

امروز دنیای تکنولوژی و هوش‌مصنوعیه. واقعیت تلخه و باید گفت: انقلاب‌های تکنولوژیک کنار همه‌ی دستاوردهاشون، فاجعه هم آوردن—از جنگ‌های صنعتی تا بحران محیط زیست.

پس راهِ درست روبرو شدن با اونها، هیجانِ کودکانه (منظورم شادی الکی) یا وحشتِ آخرالزمانی نیست؛ راهِ درست، ریل‌گذاری جدید مسیره براساس روح زمانه.

6

برگردیم سراغ شغل‌ها. با وجود هوش مصنوعی و ورودش به زندگیمون خیلی زود مدل شغلها تغییر میکنن. فکر کنین ۵۰ سال پیش، شغل ها ساده بودن: یکی لباس میفروخت و یکی سوپرمارکت داشت. یکی هم مثل معلم و کارمند بانک، کار خدماتی داشت. با اومدن اینترنت، دو اتفاق افتاد:

  • همون کارهای قبلی، دیجیتال و آنلاین شدن.
  • شغل های تازه از دل اینترنت بیرون اومدن.

مثلا خریدهای حضوری، تبدیل شدن به فروشگاههای آنلاین. فرم‌های آنلاین شدن فرم‌های تحت وب. تبلیغات محلی تبدیل شدن به تبلیغات دیجیتال.

و حالا با AI داریم وارد موج سوم میشیم: کار و شغل هوشمند میشه. مثلا کارهای دستی، کم کم تبدیل میشن به اتوماسیون با ربات‌ها، پشتیبانی انسانی به بات‌های هوشمند پاسخگو تبدیل میشه.

به عبارت دیگه، اگه شغلت رو مجموعه‌ای از وظایف و تسک‌ها می‌بینی، بدون که به زودی قراره جات رو AI بگیره. یه بخش‌هایی احتمالا میمونه که انسانی‌ترن... مثل معنا، قضاوت، رابطه که زمان بیشتری میگیره تا ربات‌ها و هوش‌مصنوعی بتونن توی اینها جایگزین انسان بشن. ولی خیلی از شغل‌ها هم از بین میرن و شغل‌های جدید میان. مثل همین الان.

فکر کنین وقتی اینستاگرام اومد، چقدر شغل جدید ایجاد کرد. غیر از اینکه خدمات و محصولاتت رو میتونی بفروشی، شغل های جدیدی هم ایجاد شد: مثلا یکی ادمین میشه. یکی تحلیلگر الگورتیم اینستاگرام، یکی تحلیل کننده داده، یکی اینفلوئنسر، یکی نورپرداز، یکی فیلم بردار، یکی ادیتور و هزاران شغل دیگه. پس خیلی زود با اومدن هوش مصنوعی هم، بدونین که خیلی از شغل ها قراره تغییر کنن. پس میتونیم اینطوری بگیم که آینده کار و شغل: نبود شغل نیست بلکه بی‌ثباتی و تغییرات مداوم اونه.

من این رو بارها گفتم که مهمترین مهارت برای بقا در قرن ۲۱: انعطاف‌پذیریه. این یک اَبَرمهارت لازمه... هم برای افراد، هم برای شرکت‌ها و سازمان‌ها و هم برای دولت‌ها و کشورها. قرار نیست هویتمون رو به ابزارها گره بزنیم؛ قراره خودمون رو رها کنیم تا بتونیم فکر کنیم، یاد بگیریم، تغییر بدیم و دوباره بسازیم.

اگه فردیم باید چشم‌انداز داشته باشیم اما عاشق یه مسیر نشیم چون احتمال داره توی اون شکست عشقی بخوریم. قبلا از بچگی میگفتی میخوام خلبان بشم یا دکتر بشم و تا بزرگ میشدی همه مسیر رو طوری میچیدی که به اون برسی. اما الان داستان فرق کرده. باید برای هر تغییری منعطف باشیم. چند وقت پیش شنیدم نزدیک‌ترین شغل‌هایی که به زودی جاشون رو AI می‌گیره، وکیل و پزشکه. چون هم حافظه بیشتری داره و هم قدرت تصمیم‌گیری درست‌تر. فکر کنین، شغل‌هایی که یه روزی اولین و مهمترین رشته‌های کنکور بودن، جاشون رو قراره به هوش مصنوعی بدن. شاید تا چند سال پیش کسی فکرش رو هم نمی‌کرد. برای همین میگم عاشق یک مسیر نباشین.

اگه سازمانیم: باید ساختارها رو کوچک کنیم. حلقه‌های یادگیری رو سریع کنیم و تصمیم‌های قابل برگشت بگیریم.

و اگه دولت و کشوریم باید یه مکانیزم اصلاح داشته باشیم. به شدت روی داده ها کار کنیم و اگه راه حلی جواب نداد، بدون هیچ تعصبی اون رو عوض کنیم.

به عنوان مثال، یکی از بزرگ‌ترین تغییرات قرن ۲۰، ورود گسترده‌ی خانم‌ها به بازار کار بود. این جهش با «تغییرِ روایت‌ها و هنجارها» ممکن شد؛ نه با اختراعِ یه دستگاه جادویی. انقلاب صنعتی نیاز داشت به نیروی کار جدید و برای همین خیلی از هنجارها شکسته شد. این نمونه‌ها برای امروز یه پیام خیلی مهم دارن: باورهای غلط قدیمی رو باید رها کرد.

7

نسل جدید میگه: ما تنبل نیستیم. ما نمی‌خوایم تاوان مدلِ شکسته رو بدیم. مرز می‌ذاریم چون سلامت روان می‌خوایم. جا عوض می‌کنیم چون می‌خوایم سریع یاد بگیریم. با موبایل و کامپیوتر بزرگ شدیم، ولی بلدیم باهاش چیز بسازیم. ما دنبال «معنا» و «اثر»یم، حتی اگه مسیرش معلوم نباشه.

اگه این حرفا رو «بهانه» می‌بینی، شاید مترت مترِ دنیای دیروز باشه. اگه «سیگنال» می‌بینی، آماده‌ای برای همکاری بین‌نسلی. بنابراین وقتشه به جای غر زدن بیایم سیستم رو بازطراحی کنیم.

به جای اینکه بخوایم این نسل جدید رو بکوبیم این رو در نظر بگیریم که این نسل‌ها دارن زیر بار سه کوه بزرگ راه میرن.

  • اطلاعات بی‌پایان: با این همه اطلاعاتی که توی زندگیشون هست، مدام باید تصمیم بگیرن، مدام باید مقایسه کنن.
  • بی‌ثباتی اقتصادی: رکودها، قیمت بالای مسکن و وسایل اولیه زندگی و قراردادهای سست و شکننده با کارفرماها
  • بحران‌های زیست محیطی و اضطراب‌های اقلیمی که روی نیازهای اولیه انسان روی زمین تاثیر گذاشته.

پس اگه مرز می‌ذارن، جا عوض می‌کنن، یا دنبال معنا می‌گردن، به قول خودشون به خاطر «فازشون» نیست - پاسخ منطقی به شرایط جدیده.

8

دوباره پس برگردیم به سوال اول پادکست؟ کی گفته ما درست بودیم؟
جواب من اینه: درست یا غلطِ مطلق نداریم؛ «تناسب با روح زمانه» داریم.
نسل‌های قبل در زمان خودشون کلی چیز درست ساختن؛ نسل‌های جدید هم دارن برای زمانه‌ی خودشون راه پیدا می‌کنن.
کارِ ما این نیست که همدیگه رو قضاوت کنیم؛ کارِ ما اینه که با هم طراحی کنیم.
مدرسه، کار، خانواده، رسانه؛ همه‌شون «ساخته‌ی ما»ن؛ اونها رو یه زمانی که بهشون نیاز داشتیم، اینطوری که الان هستن ساختیم. پس می‌تونیم بهترشون کنیم.

اگه تاریخ یه درس داشته باشه، اینه: تغییر قطعی‌ترین اتفاقه کل تاریخ بوده.
پس به جای جنگ با تغییر، بریم استادِ تغییر بشیم.
نسل Z و آلفا دشمن ما نیستن؛ پیشرو در زمانه جدیدن.

اگه هنوز میگین نسل جدید تنبله، وفادار نیست، معتاد به گوشیه، شاید مترتون اشتباهه. مدرسه و کار، تکنولوژی‌های اجتماعی قدیمی‌ان؛ زمان بازطراحی‌شونه. مشکل آینده بیکاری نیست؛ بی‌ثباتیه ... و جوابش انعطافه. بهتره به جای قضاوت، با هم طراحی کنیم.

امیدوارم این پادکست از سطر سوم هم باعث شده باشه بیشتر عمیق بشیم. اگه دوستش داشتین، حتما با دوستانتون هم به اشتراک بگذارین. مراقب خودتون باشین.

 

 

خلاصه اپیزود «کی گفته ما درستیم؟ شاید نسل جدید درست‌ترن!»

این اپیزود پادکست سطر ۳ با یه پرسش ساده شروع می‌شه: واقعاً کی گفته ما درست بودیم؟ شاید نسل جدید، Z و آلفا، داره درست‌تر زندگی می‌کنه و ما هنوز با معیارهای قدیمی قضاوتشون می‌کنیم.

الگوی تاریخی: وحشت اخلاقی

از زمان سقراط تا امروز، هر نسل قدیمی‌تر نسل بعدی رو می‌کوبه. وقتی خط و نوشتن اختراع شد، گفتن حافظه ضعیف می‌شه. وقتی رادیو، تلویزیون یا اینترنت اومد، گفتن خانواده و جامعه فرو می‌پاشه. درحالی‌که واقعیت ترکیبی از فرصت و ریسک بود: نه بهشت شد، نه جهنم.

بازتعریف «کار خوب»

کار خوب برای نسل‌های قبلی یعنی حقوق امن، ساعت کاری ثابت و وفاداری طولانی. اما امروز نسل جدید به دنبال انعطاف، معنا، یادگیری مداوم و سلامت روانه. عوض کردن شغل یا مرزبندی بین کار و زندگی، نشونه‌ی بی‌تعهدی نیست؛ بلکه نوعی طراحی آگاهانه برای زندگی سالم‌تره.

مدرسه: اپ قدیمی روی سخت‌افزار جدید

مدرسه‌ی امروز محصول انقلاب صنعتی و نیازهای قرن ۱۹ه. زنگ، صف، نیمکت‌های ردیفی… همه برای کارخانه طراحی شده بودن. اما در دنیای پروژه‌ای و دیجیتال امروز، این مدل دیگه جواب نمی‌ده. به جای تقدیس قالب‌های قدیمی یا مدگرایی کورکورانه، باید بازطراحی آموزشی انجام بشه.

موبایل و تربیت دیجیتال

بعضی والدین می‌گن باید گوشی و آیپد رو از بچه‌ها گرفت تا مثل ما بزرگ بشن. اما سوال اینجاست: چرا باید مثل ما بزرگ بشن؟ امروز «سواد» فقط خواندن و نوشتن نیست؛ سواد رسانه‌ای، داده‌ای، الگوریتمی و همکاری آنلاین هم جزوشه. حذف کامل تکنولوژی مثل جنگیدن با هواست. راه درست، مرزبندی سالم و آموزش استفاده خلاقانه از ابزارهای دیجیتاله.

آینده‌ی کار و شغل‌ها

با اینترنت، خیلی از شغل‌های جدید ایجاد شدن؛ با هوش مصنوعی هم همین اتفاق می‌افته. کارها هوشمند می‌شن، بخشی از شغل‌ها حذف و بخشی تازه ساخته می‌شن. مهم‌ترین مهارت قرن ۲۱ انعطاف‌پذیریه—برای افراد، سازمان‌ها و حتی کشورها.

سه کوه سنگین نسل جدید

نسل Z و آلفا زیر بار سه بحران بزرگ زندگی می‌کنن:

  1. اطلاعات بی‌پایان و فشار تصمیم‌گیری

  2. بی‌ثباتی اقتصادی و قراردادهای شکننده

  3. بحران‌های زیست‌محیطی و اضطراب اقلیمی

رفتارهاشون (مثل مرزبندی یا عوض کردن شغل) نه «تنبلی»، بلکه پاسخ منطقی به این شرایطه.

جمع‌بندی

هیچ «درست یا غلط مطلقی» وجود نداره؛ فقط تناسب با روح زمانه مهمه. نسل‌های قبلی در زمان خودشون چیزهای بزرگی ساختن، نسل‌های جدید هم دارن راه خودشون رو پیدا می‌کنن. وظیفه‌ی ما قضاوت نیست، بلکه طراحی دوباره‌ی سیستم‌هاست.

تغییر همیشه قطعی‌ترین بخش تاریخ بوده. به جای جنگیدن با تغییر، باید استاد تغییر بشیم.